در حال حاضر، نیاز به یک چارچوب امنیتی در خاورمیانه به شدت حس می شود. با این حال، مساله واضح و جالب توجه این است که به رغم تغییر دولت در واشنگتن، ایالات متحده به روند فاصله گرفتن از امور منطقه پایان نداده یا دست کم، مشغول بازتعریف نحوه تعامل با شرکا و مخالفان در آنجاست. از جمله دلایل فاصله گرفتن آمریکا از منطقه می توان به خستگی ناشی از مشارکت در بسیاری از جنگ های ابدی و تلاش برای فاصله گرفتن از مسائل «کم اهمیت تر» برای تمرکز بیشتر بر رویارویی با چالش فزاینده چین به ویژه در اقیانوس هند و اقیانوس آرام اشاره کرد.
به گزارش دیپلماسی ایرانی، در حال حاضر، نیاز به یک چارچوب امنیتی در خاورمیانه به شدت حس می شود. با این حال، مساله واضح و جالب توجه این است که به رغم تغییر دولت در واشنگتن، ایالات متحده به روند فاصله گرفتن از امور منطقه پایان نداده یا دست کم، مشغول بازتعریف نحوه تعامل با شرکا و مخالفان در آنجاست. از جمله دلایل فاصله گرفتن آمریکا از منطقه می توان به خستگی ناشی از مشارکت در بسیاری از جنگ های ابدی و تلاش برای فاصله گرفتن از مسائل «کم اهمیت تر» برای تمرکز بیشتر بر رویارویی با چالش فزاینده چین به ویژه در اقیانوس هند و اقیانوس آرام اشاره کرد.
عواقب جدایی ایالات متحده از منطقه واضح هستند و می توان آنها را به شکل برون سپاری تامین امنیت به بازیگران منطقه ای مشاهده کرد. این رویکرد خاص به تقسیم فشار و بار تا کنون به نفع صلح و ثبات منطقه نبوده و حتی به نظر می رسد درگیری ها را تشدید و منطقه را بیش از پیش چند قطبی کرده و درد و بدبختی بیشتری را برای مردم کشورهای آسیب دیده به ارمغان آورده است. به علاوه، به نظر می رسد هیچ ساز و کار مشخص و حتی انگیزه ای برای متوقف کردن درگیری های چندگانه جاری در منطقه که اساس نظام دولتی موجود را به چالش کشیده اند، وجود ندارد. جنگ های لیبی، سوریه و یمن بازیگران بین المللی و منطقه ای را درگیر کرده و در حال حاضر تصور حصول قطعنامه برای حل و فصل آنها دشوار است و تهدید فروپاشی دولت در هر یک از این کشورها برای کشورهای همسایه و منطقه بسیار جدی است و حتی برای مناطق دورتر نیز هزینه های قابل توجهی خواهد داشت، مگر اینکه قدرت های جهانی و منطقه در جهت توسعه یک چارچوب امنیتی برای خاورمیانه تلاش کنند.
بسیاری در جناح راست ایالات متحده از این فاصله گیری ایالات متحده حمایت و اینطور استدلال می کنند که جدایی هزینه های واقعی زیادی ندارد، به ویژه اینکه با حرکت جهان به سمت عصر پس از سوخت های فسیلی اهمیت منطقه خاورمیانه کاهش یافته و رقابت ایالات متحده و چین برای قدرت به سمت هند و اقیانوسیه تغییر جهت داده است. به عبارت دیگر، با کاهش توانایی اعمال نفوذ منطقه خاورمیانه بر اقتصاد جهانی، این منطقه به حال خود گذاشته می شود. برخی بر این باورند که در این چشم انداز، سطح درگیری و خشونت در منطقه احتمالا نه افزایش و نه به طور چشمگیری کاهش می یابد و با عقب نشینی آشکار ایالات متحده و حمایت نامعلوم اروپایی ها از شرکای خود، مدیریت منازعه به دولت های منطقه واگذار می شود؛ اما چنین برداشتی با توجه به رقابت تسلیحاتی متعاقب احتمالی در میان کشورهای خاورمیانه از جمله بر سر دستیابی به تجهیزات پیشرفته، فناوری ها و قابلیت های موشکی جدید، و قابلیت های هسته ای، خوش بینانه و غیرواقعی است. با در نظر گرفتن احتمال رقابت تسلیحاتی در منطقه، هزینه بی تفاوتی ایالات متحده بیشتر از تعامل خواهد بود و این در حالی است که حضور آمریکا در منطقه از زمان جنگ 2003 در عراق تا کنون حداقل 3 تریلیون دلار برای آن هزینه داشته است.
خودداری آمریکا از اقدام قاطع هزینه های زیادی را برای همه در بر خواهد داشت و به تشدید درگیری، تسریع شکست دولت و فروپاشی حکومت، و تضعیف همه تلاش های قبلی برای توسعه در کشورهای غنی و فقیر منجر خواهد شد. همانطور که جنگ سوریه نشان داد، تاثیر درگیری های بزرگ در مرزها متوقف نمی شود و تهدیدی بزرگ برای مناطق همسایه از جمله اروپا و قفقاز است. جنگ ها اغلب به مهاجرت منجر می شوند و کشورهای اروپایی به شدت در برابر ورود مهاجران به خاک خود حساس و آسیب پذیر هستند. در واقع، مهاجرت یکی از وسواس های اصلی احزاب راست در سراسر اروپا بوده است. هزینه خودداری از اقدام بسیار بالاست.
چشم انداز منطقه خاورمیانه چندان روشن به نظر نمی رسد و امیدی نیست که بازیگران منطقه بدون فشار و حمایت بین المللی برای توافق بر سر مسائل اساسی گردهم آیند. رویکرد و استاندارد دوگانه ایالات متحده برای برون سپاری جزئی امنیت به بازیگران منطقه ای مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی در عمل این کشورها را به پیشبرد متهورانه سیاست های خارجی و اقدامات نظامی خودشان تشویق کرده است. ایالات متحده در مواردی امنیت را به اسرائیل واگذار کرده، اما همسویی منافع بین عربستان، امارات و اسرائیل برای عقب راندن ایران و بعدتر ترکیه، خطر درگیری را بیشتر می کند. عربستان و امارات به جای اعمال فشار برای حل مناقشات، احتمالا از اسرائیل پیروی خواهند کرد و به مداخله برای مدیریت درگیری ها تمایل نشان خواهند داد. تجربه عربستان در یمن مطمئنا اشتهای این کشور را برای دخالت اساسی در سایر نقاط منطقه کاهش داده، اما نبود گرایش و اعتماد بین ریاض، ابوظبی و تل آویو با تهران احتمال تفاهم میان آنها را نیز از بین برده است.
به طور مشابه، گروه های قدرتمندی در ایران هستند که انگیزه ای برای پیگیری راه حل های مسالمت آمیز برای درگیری ها در سرتاسر منطقه ندارند. ایران پیشنهاد برای ایجاد چارچوب یک ساختار امنیتی موسوم به ابتکارعمل (Hope) را داده، اما با مخالفت بازیگران منطقه مواجه شده چون این ابتکارعمل به ویژه راه حلی برای شکایات عربستان نداشته است. ایران احتمالا منتظر خواهد ماند تا ایالات متحده دوباره به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) بپیوندد و سعی دارد مذاکرات صرفا متمرکز بر پرونده هسته ای باشد و به دور از مسائل منطقه ای انجام شود.
می توان اینطور پیش بینی کرد که یک پیشنهاد متقابل به ایران برای ایجاد نوعی چارچوب امنیتی به ویژه با توجه به دوره کنونی نوسان و دگرگونی در نظم جهانی و منطقه ای، بتواند فرصتی را برای گردهم آیی دولت های منطقه با توجه به آسیبپذیری های اساسی مشترک همه آنها فراهم آورد.