آژانس خبری سی.ان.ان از «پایان نظم جهانی- به شکلی که تاکنون بر جهان حاکم بود» گفته و مدعی شده که در یک آینده نزدیک یک سری قدرتهای جدید بر دنیا حکمرانی خواهند داشت.
به گزارش سرویس ترجمه شفقناافغانستان، به عقیده این آژانس خبری «دوران ابرقدرتی آمریکا در آستانه تمام شدن است. حداقل این که جایگاه ابرقدرتی این کشور با چالشهای زیادی روبروست- و این موجب شده در نگاه رقبای آمریکا، این کشور در آستانه افول و از دست دادن موقعیت رهبریش به شمار آید».
در این مطلب که به قلم زاک ولف به رشته تحریر درآمده؛ ضمن اشاره به گیجکننده بودن شرایط فعلی دنیا برای آمریکاییها- از نظر اوضاع حاکم بر عرصه روابط بینالملل و البته تناقضات رفتاری آمریکا مثلا در دو کشور افغانستان و اوکراین (که در افغانستان نیروهای ایالات متحده خارج شده و همزمان در اوکراین دست به دخالت میزنند)؛ ادعا شده که دوران ابرقدرتی آمریکا در حال اتمام است.
سی.ان.ان در ادامه مطلب بعد از اشاره به جسورتر شدن کشورهای خودکامهای مانند روسیه و چین؛ به دیگر عواملی که ابرقدرتی امریکا را به چالش کشیدهاند، پرداخته است. به عقیده نویسنده این مطلب سیاستهای پوتین و البته انفعال حاکم بر سیاستهای خود آمریکا مهمترین عواملی هستند که نقش رهبری ایالات متحده آمریکا را در اروپای شرقی، اروپای غربی، خاورمیانه و به طور کلی در سراسر جهان به آزمایش گذاشتهاند.
به باور زاک ولف؛ سی سال بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روسیه با ایجاد تنش و تهدید به تجاوز و تسخیر اوکراین در شرق اروپا، آمریکا را در شرایطی دشوار قرار داده است. ولادیمیر پوتین احتمال پذیرش اوکراین در ناتو را به توسعهطلبی ناتو تعبیر کرده و با این بهانه اوکراین را به حمله تهدید کرده است. اتفاقی که دولت بایدن و تمام ۸۵۰۰ نیروی آمریکایی را در موقعیتی قرار داده که برای حفظ اقتدار ابرقدرتی خود چارهای جز بازدارندگی مقابل روسیه ندارند. برای همین هم هست که بسیاری از کارشناسان سیاسی بر این باورند که بعد از روشن شدن تکلیف بحران اوکراین ترکیب ابرقدرتهای دنیا با تغییرات اساسی روبرو خواهد شد. یعنی حمله روسیه و بیعملی آمریکا این کشور را از رهبری جهان خلع خواهد کرد و در نقطه مقابل هم عقبنشینی احتمالی روسیه باعث خواهد شد که دیگر تهدیدها و بلوفهای پوتین جدی گرفته نشود- که به معنای خدشه در جایگاه این کشور میتواند به شمار آید.
این موضوع (یعنی نقش روسیه در حفظ جایگاه ابرقدرتی آمریکا) به نوعی در غرب اروپا نیز مصداق دارد. در حقیقت در اروپای غربی نیز آمریکا برای حفظ و تقویت نفوذ و جایگاه خود باید بتواند اعضای ناتو را علیه روسیه متحد کند- که این امر در صورتی رخ خواهد داد که این کشور بتواند نقش روسیه در تامین انرژی و به خصوص گاز اروپا را تضعیف، و جریان سوخت از خاورمیانه و آسیا به اروپا را تضمین کند.
سی.ان.ان چالش اصلی آمریکا، در آسیا، برای حفظ ابرقدرتیاش را چین میداند- و البته بحران خودمختاری تایوان- که این هم به طور مستقیم به چین ربط دارد. این کشور که مدتهاست آرزوی تصاحب تایوان را دارد، برای رسیدن به این هدف باید از پس ایالات متحده برآید- که مهمترین حامی دولت دموکراتیک تایوان است. کره شمالی دیگر چالش مهم آمریکا در منطقه آسیاست- که این واقعیت که این کشور منزوی در ماههای اخیر آزمایشهای موشکی خود را افزایش داده، از نظر حفظ اعتبار و جایگاه ابرقدرتی آمریکا چندان به نفع این کشور نیست.
به باور نویسنده سی.ان.ان؛ جایگاه آمریکا در خاورمیانه با خطرات بیشتری مواجه است. حملات موشکی و پهبادی متعدد در عراق و سوریه به پایگاههای نظامی آمریکا، جنگ ائتلاف عربستان سعودی در یمن و حملات حوثیها به محل استقرار نیروهای امریکایی در امارات، و البته مهمتر از همه مسئله جمهوری اسلامی ایران چالشهای بزرگ آمریکا در خاورمیانه هستند؛ که حل و رفع این تنشها میتواند تعیینکننده موقعیت آمریکا در فردای رفع این بحرانها باشد. به خصوص فرجام توافق هستهای ایران موسوم به برجام و دستیابی جمهوری اسلامی به تسلیحات هستهای نقش محوری و بنیادینی در این زمینه خواهد داشت.
نویسنده سی.ان.ان در ادامه با تاکید بر نقش خود امریکا در شکلگیری این اوضاع، ادعا کرده که نقش بیعملی و انفعال آمریکا در ایجاد تنشهای جهانی از جسارت رقبای ایالات متحده بیشتر بوده است. مثلا ماجرای اوکراین، به عقیده نویسنده، ناشی از تلقی مخالفان آمریکا مبنی بر تضعیف فزاینده این کشور است- که اوضاع این منطقه را در بنبست عجیبی قرار داده و در عین حال به پیشروی هر چه بیشتر رقبا منجر شده است.
استفان کالیسون تحلیلگر سی.ان.ان بر این پندار مهر تائید زده و معتقد است «چالشهایی که در مسیر حفظ اقتدار و جایگاه ابرقدرتی آمریکا پیش آمده، به دلیل شکلگیری این تصور در میان دشمنان آمریکاست- که واشنگتن دیگر قدرت و تواناییهای نیمه دوم قرن بیستم خود را از دست داده است».
به عقیده این کارشناس؛ بهرغم ادعای بایدن و دیگر دموکراتها مبنی بر بازگشت امریکا، اما، خود این کشور با مسایلی مانند فاجعه خروج بینظم از افغانستان و البته عقبنشینی از برخی از تعهدات استراتژیک خود، جایگاه و صلاحیتش برای رهبری جهان را زیر سوال برده است. دشمنان آمریکا هم آگاه از خستگی این کشور از دو دهه جنگ و در عین حال انفعال دولت بایدن در یک سال استقرارش در کاخ سفید، حساب دیگری روی واکنش ضعیف احتمالی آمریکا در صورت حمله به اهداف و منافعش باز کردهاند.
زاک ولف در سطور پایانی ولادیمیر پوتین را مهمترین عامل ایجاد چالش برای ادامه ابرقدرتی آمریکا به شمار آورده است. خودکامه مستقر در کرملین- که در دو دهه اخیر مستقیم یا غیرمستقیم در بسیاری از زمینهها آمریکا را در وضعیت دشواری قرار داده است. پوتین- که دلیل رفتارهایش برای بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران سیاسی روشن نیست- با دخالت در بسیاری از بحرانهای سالهای اخیر، از اوکراین تا سوریه و عراق و حتی در بحران هستهای ایران، آمریکا را در موقعیت نشان دادن عکسالعمل قرار داده است. اعمالی که به باور «فیونا هیل» کارشناس ارشد اندیشکده بروکینگز و مامور سابق سازمان سیا در روسیه با هدف تحت فشار قرار دادن آمریکا انجام میگیرند.
این کارشناس اطلاعاتی و امنیتی به نیویورکتایمز گفته که «هدف اصلی پوتین این است که امریکا را از اروپا بیرون کند. انتقام کاری که سی سال پیش آمریکا در مورد اتحاد جماهیر شوروی انجام داد و اروپای شرقی را در اختیار گرفت».
جیل دوگرتی رئیس سابق دفتر سی.ان.ان در مسکو نیز با این موضوع موافق است و میگوید که «پوتین به دنبال تکرار پایان جنگ سرد است». این در حالی است که برخی دیگر از کارشناسان حتی از این هم گامها فراتر گذاشته و میگویند که «پوتین با آگاهی از واقعیت قدرت رو به زوال و در آستانه افول آمریکا نه به دنبال تکرار دهه نود، بلکه در پی تکرار شرایط سالهای پایان جنگ دوم جهانی است- که نیمی از اروپا را تحت کنترل گرفت و در ادامه با کشیدن یک پرده آهنین از معرض دید بقیه دنیا پنهان کرد».
این گروه بر این باورند که اتفاقا در حال حاضر این آمریکاست که مانند روسیه پس از فروپاشی شوروی به مخمصه افتاده است. این کشور در مقابل مردم و منتقدان داخلیاش تضعیف شده و در مقابل دشمنان خارجیاش هم عقبنشینی کرده- و همین هم هست که پوتین را وسوسه کرده از بنبست اوکراین استفاده کرده و ضعفهای ایالات متحده را در سراسر جهان طنینانداز کند.