می‌گفتند به روزنامه «توس» نروید!

هادی تقی‌زاده نه فقط برای مشهدی‌هایی که دل در گرو داستان و ادبیات دارند بلکه در کشور با چند اثر برجسته مثل «گراف گربه» چهره‌ای شناخته شده است. او در یازدهم فروردین سال ۱۳۴۹ در مشهد به دنیا آمد. از سال ۶۹ کار ادبی را با سرودن شعر آغاز کرد و در سال ۷۲ به نوشتن داستان روی آورد. اولین مجموعه داستان او با نام «انتقام سیمه‌ئون» در سال ۷۴ توسط نشر نارنج منتشر شد و از دیگر آثار او می‌توان به رمان‌های «شب بخیر سلطان» و «گراف گربه» و مجموعه داستان‌های «شکار فرشتگان»، «فشارآب بر دنیای عجیب دلکو» و «باواریا» اشاره کرد. هادی تقی‌زاده برنده جوایز متعدد ادبی همچون جایزه بهترین و متفاوت‌ترین کتاب سال (واو)، جایزه مهرگان ادب و جایزه مطبوعات شده است. از آثار آماده‌ نشر او می‌توان به مجموعه داستان «لانگ لانگ» و رمان «الفبای لازاروس» اشاره کرد.

او تحصیل کرده رشته‌ مرمت آثار تاریخی و صنایع دستی است و از نسلی است که در دهه هفتاد با حضور در رسانه در تحولات سیاسی و اجتماعی تاثیر گذار بوده. اگرچه بهانه گفت‌وگو با «هادی تقی‌زاده» بازخوانی و مستند سازی روزنامه «توس» بود اما شناساندن تلاش‌ها و آثارش به تنهایی شیرینی خواندن سطور بعدی را تضمین می‌کند.

 

  • ابتدا از هفته‌‌نامه «توس» بگویید. از آشنایی خودتان با این مجموعه و آنچه در آن سال‌ها در فضای مطبوعاتی مشهد اتفاق افتاد.

«توس» اولین و مهم‌ترین هفته‌نامه روشنفکرانه مشهد بود. آن‌هم در زمانی که هنوز این مباحث روشنفکرانه تازه مطرح می‌شد. این جریان به اوایل دهه هفتاد بر می‌گردد. آن موقع من و تعدادی از دوستانم خیلی جوان بودیم و به دفتر این هفته‌نامه رفت و آمد داشتیم. سردبیری هفته‌نامه «توس» را آقای ناصرآملی و مدیرمسئولی آن را هم آقای محمد صادق جوادی حصار به عهده داشت. من آن زمان به مراتب از امروز رادیکال‌تر بودم. در همان زمان یکی از بهترین صفحات ادبی مطبوعاتی خراسان در این هفته‌نامه چاپ می‌شد به نام «یک هفتم» که احمد رمضانی فرخانی روی آن کار می‌کرد و بعدها فرهاد جعفری هم به او پیوست. «توس» مهمل و جایی بود برای اینکه جلسات شعر و گپ‌وگفت در آن برگزار شود. آن‌جا هفته‌ای یک شب جلسه شعر برگزار می‌شد و شاعران در آن شعر می‌خواندند و اشعار در حضور حاضران نقد و بررسی می‌شد. البته قبل از آن هم مجله «خاوران» بود ولی آن جا که تعطیل شد ما به هفته‌نامه «توس» آمدیم. در آن روزهایی که هیچ جایی برای بحث و گفت‌وگو نبود دفتر هفته‌نامه «توس» این فرصت را فراهم می‌کرد تا عده‌ای هم اندیش و گاه مخالف و منتقد دور هم جمع شوند و به گفت‌وگو بپردازند.

  • شما چطور وارد «توس» شدید؟ چه کسی شما را با این هفته‌نامه آشنا کرد؟

من با احمد رمضانی دوست بودم. آن زمان همه با هم جلسه ادبی داشتیم. آن‌ها صفحه «یک هفتم» را در «توس» منتشر می‌کردند و من هم به تبعِ دوستان به توس رفت و آمد داشتم. البته مدت زیادی طول نکشید چون من برای ادامه تحصیل به تهران رفتم.

  • چه سال‌هایی بود؟

اوایل دهه هفتاد بود.

  • چه همکاری‌ای با توس داشتید؟ و بیشتر چه چیزهایی برای آن می‌نوشتید.

من به طور پراکنده برای صفحه «یک هفتم» کار می‌فرستادم و خیلی منظم با این نشریه همکاری نداشتم. اما گاهی شعر و داستان برایشان ارسال می‌کردم که چاپ می‌شد.

  • گویا تعداد زیادی روزنامه‌نگار و خبرنگار با این هفته‌نامه همکاری داشتند. انگار آنجا پاتوقی برای اهل شعر و ادب هم بوده. درست است؟

بله همین طور است. فضای دوستانه‌ای بود که دور هم جمع می‌شدیم. جدا از این رفت و آمد گاهی برای صفحه «یک هفتم» مطلب می‌نوشتم. آن زمان من نسبت به بقیه رادیکال‌تر بودم و «توس» را هم یک جورهایی به شکل هفته‌نامه و مطبعه‌ای که زیر چتر اوتوریته قدرت است، می‌دیدم. در واقع من با هیچ نشریه‌ای همکاری دائمی و رسمی نداشتم.

 

  • در «توس» چه کسانی را می‌دیدید و چه اتفاقی در آنجا می‌افتاد؟

کسانی آنجا می‌آمدند که بعدها افراد مهمی شدند. شهریار وقفی‌پور، پیام یزدان‌جو، احمد رمضانی و طیف‌های مختلفی بودند. محمدکاظم کاظمی، خسرو نوربخش و تعدادی دیگری هم می‌آمدند.

  • خاطره‌ای از آن روزها یادتان می‌آید؟

یادم هست یک شب دور هم جمع شده بودیم و شعر می‌خواندیم و خیلی‌ها بودند. تابستان بود و ما در حیاط نشسته بودیم. در همان حال شعر خوانی بودیم که یک دفعه عده‌ای از تندروها رد شدند و کلی شب‌نامه داخل حیاط ریختند که شما منحرف هستید و بهتر است به این مکان رفت‌وآمد نکنید. آن‌ها از بالای دیوار کاغذ‌هایی روی سرمان ریختند و کاغذها مثل باران روی سر ما ریخت که روی آن نوشته بود «به روزنامه توس نروید!».

  • چرا به روزنامه «توس» می‌رفتید؟

چون فضای بازتری داشت. همین. اتفاقا با روزنامه‌های دیگر هم همکاری داشتم اما چون در «توس» فضا بازتر بود راحت‌تر بودم و می‌توانستم آنچه دوست دارم را بگویم و منتشر کنم. در واقع اصلاح‌طلبی چیزی نبود که از زیر بته درآید. اصلاح‌طلب‌ها بخشی از حاکمیت بودند و شرایط اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی به جایی رسید که نظرات جدیدی به وجود آمد. اصلاح‌طلب‌ها کم کم با دیدگاه‌های جدید خود را مطرح کردند و از دور دوم ریاست جمهوری آقای هاشمی کم کم از ساختار قدرت جدا شدند.

حاکمیت در حوزه شعر نیروهای زیادی داشت چون فضای هیجان‌زده‌ای را تولید می‌کرد. از طرفی چون ما دوره بعد از جنگ را می‌گذارندیم هیجان و حماسه ایجاب می‌کرد شاعرانی شعر بگویند و در آن گفتمان برجسته شوند. البته این را هم باید در نظر داشت که کسانی مثل اخوان‌ثالث، منوچهر آتشی، شاملو، گلشیری و خیلی‌های دیگر هنوز زنده بودند و همین در شکل دهی به فضای روشنفکرانه ادبی کمک می‌کرد.

الان هم می‌بینیم خیلی‌هایی که نقش مهمی در فضای ادبی کنونی دارند محصول همان دوره هستند. بعد که این‌ها شروع کردند به کار در حوزه فرهنگ و به طور جدی ظاهر شدند یک جور انشقاقی هم در درون حاکمیت رخ داد. به نظرم تغییراتی در طرز فکر به وجود آمد. از سوی دیگر، دوره طلایی ترجمه‌هایی را می‌گذراندیم که از خارج از کشور می‌آمد و به قول فرهادپور اندیشیدن از راه ترجمه میسر می‌شد، چون ما چیزی نداشتیم و تولید اندیشه و فلسفه نمی‌کردیم. این‌ها خیلی موثر واقع شد در آن اتفاقی که افتاد. بعد یک دفعه تعاریفی مثل دموکراسی و مردم‌سالاری و مشارکت مدنی و آزادی مطبوعات و… مطرح شد که وارداتی هستند و با اینکه خوب هستند ما آن‌ها را از طریق ترجمه به دست آوردیم.

کم کم در حوزه سیاسی هم اتفاقی افتاد و مراکز فکری و استراتژیکی شکل گرفت که خیلی‌ها در آن فعالیت داشتند. افرادی مثل سعید حجاریان در همین شرایط اصلاح‌طلبی شکل گرفت. در دوره آقای خاتمی، وی آن حقانیت اندیشه را و آن ظرفیتی که می‌توانست از سمت توده‌های اجتماعی جلب کند را به نمایش گذاشت. کمی بعد خاتمی را دیدیم که آن زمان در مقابل ناطق نوری در چه شرایطی پیروز شد.

همزمان با این دوره ما یک اتفاق خیلی غمبار و دردناک را هم پشت سرگذاشتیم که قتل‌های زنجیره‌ای بود. این اتفاق تلخ فشاری روی دولت آقای خاتمی وارد کرد. ماجرای اتوبوس نویسنده‌ها را هم داشتیم و این نفس کشیدن‌ها به سادگی نبود اما یکی از مهم‌ترین کارهایی که دولت‌ آقای خاتمی کرد شاید این بود که با پایمردی قانون را احیا کرد و این قانون خیلی مهم است که هر چه که هست به آن تمکین شود. چون وقتی این قانون به وسیله یک «دیگری بزرگ» از بین برود سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.

  • «توس» این فضا را فراهم می‌کرد؟

البته در زمانی که اصلاحات راه افتاد دیگر «توس» متوقف شده بود و در واقع باید گفت ما در مرحله جنینی اصلاحات در «توس» فعالیت می‌کردیم. آن دوره، دوره شکوفایی مطبوعات بود.در یک شب ده‌ها روزنامه توقیف می‌شد و باز روز بعد مجوز چند روزنامه دیگر صادر می‌شد و همیشه روزنامه‌ای بود که حرفی جدید داشته باشد. همان سال‌ها روزنامه «جامعه» بسته شد و ماشاءاله شمس‌الواعظین با آقای جوادی‌حصار صحبت کرد؛ با توقف «جامعه» تصمیم گرفته شد که «توس» به صورت کشوری چاپ شود. دوره‌ای که «توس» در کشور منتشر می‌شد را هم می‌توان با وجود کوتاه بودن دوره خوبی برای مطبوعات کشور در نظر گرفت.

  • بعد از توس فکر می‌کنید چه رخ داد؟ آیا آسیبی به آن فضای باز وارد شد؟

تاریخ بر نمی‌گردد و ما هم بر نمی‌گردیم و دیگر به آن صورت نمی‌شود روزهای رفته را تکرار و احیا کرد. همیشه یک روزنامه و مجله‌ای وجود داشت اما متأسفانه آن مجلاتی که رگه‌ای از حرف مخالف داشتند، حذف شدند و ما امروز مجله‌ای مثل «آدینه» و هفته‌نامه‌ای مثل «توس» نداریم.

  • فکر می‌کنید چه ضرورتی دارد که رسانه‌های مستقل و غیردولتی فعالیت داشته باشند؟

هیچ ضرورتی ندارد اتفاقا. اصلا بگذارید که نباشند. جامعه یک دست باشد. این درگیری‌ها هم کمتر می‌شود. مثل این است که بگوییم آیا ضرورتی دارد که همه مثل هم فکر نکنند یا بکنند؟ معلوم است برای کسی که اعمال حاکمیت می‌کند ضرورت دارد که همه مثل هم فکر کنند. در جوامع منوفونیک (تک صدا)یکسان‌سازی یکی از اصول بدیهی است. وقتی که همه مثل هم فکر می‌کنند کنترل آن جامعه ساده‌تر می‌شود.

  • وجود این فضایِ چند صدایی بود که می‌شد فعالیت آزادانه داشت و در حیاط روزنامه توس نشست و شعر خواند. این طور نیست؟

بله. و این خوبی جامعه پولی‌فونیک (چند صدایی) است. من فکر می‌کنم حقانیت یک حرف زمانی مشخص می‌شود که در مقابل خودش بدیلی داشته باشد و آن سخن بتواند به شکل یونانی خود جدل ایجاد کند. تا کسی نباشد که با ما مخالفت کند در واقع هیچ گفت‌وگویی شکل نگرفته است و به تبع‌آن، حقانیت هیچ حرفی ثابت نمی‌شود چون از تضارب آرا هست که حقانیت شکل می‌گیرد. پس در جامعه تک‌صدا حقانیت خواهد مرد و وقتی حقانیت بمیرد مشروعیت خواهد مرد.

  • اگر کسی در این مسیر یعنی مسیر روزنامه مستقل پیش برود چه توصیه‌ای به او می‌کنید؟

من آدمی نیستم که توصیه کنم و به نظرم کسی که در مسیر مطبوعات وارد شود خودِ مسیر به او نشان می‌دهد که باید چگونه حرکت کند.

دیدگاهتان را بنویسید