«سید محمد مهدی سیادت» دقیق و تیزبینانه وضعیت روز اقتصادی را تحلیل میکند. او که در کارنامهاش نایب رئیسی اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی خراسان رضوی و مدیر عاملی ایرانخودرو خراسان را دارد، در گفتوگو با ما از «اعتمادی که خدشهدار شده است» سخن گفت. سوژه خیلی تکراری ولی صحبتهای سیادت شنیدنی و تازه بود. قصه پررنج پدیده و موسسات مالی و اعتباری نباید در رسانهها به فراموشی سپرده شود. در این باره گفتوگویی با این فعال اقتصادی داشتیم که میخوانید.
• چرا پدیده شکل گرفت؟ شما ریشههای شکلگیری چنین تعاونیهایی را در چه زمینههای اقتصادی و اجتماعی میبینید؟
ما باید مواظب باشیم که بخش خصوصی و ثروتاندوزی را مذمت نکنیم. توانمند شدن بخش خصوصی نه تنها برای کشور ما که در سراسر دنیا یک ضرورت است. در جهان برای حمایت از بخش خصوصی از حربههای مختلف فرهنگی و اجتماعی و سیاسی استفاده میکنند ولی آیا بخش خصوصی میتواند هر کاری بکند و به هر روشی ثروتاندوزی کند. در مورد پدیده باید به این مسئله بپردازیم.
اول باید ببینیم پدیده در چه فضایی شکل گرفت. حتما از طریق گزارشهای خبری آن زمان میتوانید در جریان قرار بگیرید. تعاونیهای اعتبار قبل از پدیده شکل گرفتند. آنها فضایی را درست کردند که دلیل اصلی آن ناکارآمدی نظام بانکی بود. در واقع مردم متوجه شده بودند که سود بانکها متناسب با تورم نیست و ارزش پول آنها دائم در حال کم شدن است. بخشی از جامعه که توان اقتصادی نداشت برای حفظ ارزش پول سپردههای خود را به تعاونیهای اعتبار سپرد. این تعاونیها در آن زمان با گرفتن یک مجوز بیارزش و فاقد هر گونه ارزیابی از اداره کل تعاون فعالیت خود را آغاز کردند. این مجوزها هیچ کدام تحت نظارت سیستم بانکی نبود. به محض اینکه سیستم بانکی میخواست انتقادی به آنها بکند با این پاسخ مواجه میشد که میگفتند شما پول مردم را گرفتهاید و به آنها وام نمیدهید و مردم هم چارهای ندارند جز اینکه به این صندوقها روی آورند. در واقع ناکارآمدی نظام بانکی و ناتوانی بانک مرکزی در حفظ ارزش پول ملی و نابرابریهایی که مردم شاهد بودند و این احساس اجتماعی که ارزش پول کم میشود این فکر را به وجود میآورد که باید پول را جایی گذاشت که ارزش آن کم نشود.
• تعاونی اعتبار میزان از سال 79 شروع به کار کرد و بعد از پانزده سال در سال 94 منحل شد و همان موقع هم اعلام شد که میزان 750 میلیارد تومان از پدیده طلب دارد.
ما در مملکتی زندگی میکنیم که اکثر امور توسط دولت مدیریت میشود. پس وقتی که یک موسسه قرضالحسنه تعاونی اعتبار شروع به فعالیت کند و هیچ کسی جلوی آن را نگیرد تصور مردم این است که شرایط تحت کنترل است. در یک اقتصاد متمرکز وقتی یک موسسه شعبه میزند و کسی جلوی آن را نمیگیرد مردم به آن اعتماد میکنند. در کشورهایی که اقتصاد آزاد دارند مردم به این درک رسیدهاند که میتوانند در جاهای مختلف سرمایهگذاری کنند. مردم همچنین در این اقتصادها میدانند در قبال سود باید مالیات دهند و اگر ضرر کنند دولت هیچ مسئولیتی در قبال آن ندارد. اما در مورد ایران تصور عموم جامعه بر این بود که این موسسات و صندوقها به نوعی دارند از طریق دولت کنترل میشوند. در حالی که این طور نبود. امروز بعد از سالها مشخص شده که این کنترلها نبوده و آنها کاملا رها شده بودند.
• آیا دادگستری میتوانست در این زمینه ورود کند. یعنی بهتر نبود دادستان زودتر وارد این جریان میشد تا کار به جاهای باریک نکشد؟
در آن شرایط صندوقهای قرضالحسنه با سودهای آنچنانی داشتند اقتصاد را مختل میکردند. آنجا اگر دادستان به عنوان مدعیالعموم و نماینده مردم به بحث ورود میکرد شاید کار به اینجا نمیکشید. در آن زمان سپردهها در صندوقهای تعاونی اعتبار غیرمجاز بسیار بیشتر از سپردهها در بانکها بود. این در واقع یک هشدار بزرگ بود. یک اقتصاد هوشمند خیلی خوب این جریان را میفهمد. ولی متأسفانه یا باید بگوییم که چنین هوشمندی در اقتصاد ما وجود نداشت و یا میتوانیم بگوییم وقتی قوه قضایه خودش یک موسسه را مثل میزان به ثبت میرساند و ایجاد میکند دیگر حرفی برای گفتن ندارد. بین مردم دهان به دهان میچرخید که سهامداران اصلی این موسسه در خود قوه قضایه هستند و همین اعتماد مردم را افزایش میداد. در بسیاری دیگر از این موسسات ارگانهای نظامی و انتظامی، یا اشخاص یا شرکتهای موجه اجتماعی با اسامی مقدس فعالیت میکردند. در این فضا، مردم به دنبال حفظ ارزش پول سراغ این موسسات میرفتند. این موسسات در رقابت با هم آنچنان عمل میکردند که نرخ سود را مدام بالا میبردند. در نتیجه، به جای این که مسابقهای در راه خیر شکل بگیرد مسابقهای در راه شر شکل گرفت.
• نقش دولت در این میان چه بود و چه هست؟
مدیریت رهاسازی نیست. اگر قرار باشد که دولت و حاکمیت هیچ دخالتی در کار بانکها و تعاونیها نکند پس حکومت به چه دردی میخورد. حکومت برای این است که این نقاط آسیب را شناسایی کند و به موقع جلوی آن را بگیرد. اگر قرار است کار رها شود که یک کودک هم میتواند همه چیز را رها کند و برود بازیهای کودکانهاش را بکند و اقتصاد هر جور گشت هم برایش مهم نباشد. این در واقع ناتوانی و ناکارآمدی و گاه دخیل بودن و ذینفع بودن بعضی از عناصر در قوای مملکت بود که باعث شد کسی، به این مصیبتی که در حال شکل گرفتن بود، ورود پیدا نکند.
• فکر میکنید فعالیت این تعاونیها چه تأثیری بر فرهنگ مردم گذاشت؟
فرهنگی که از طریق این تعاونیهای اعتبار ایجاد و به جامعه منتقل شد این بود که میشود بدون هیچ گونه فعالیت موثر و اقتصادی به سود بسیار بالا رسید و یا دستکم در سیر صعودی تورم ارزش پول را حفظ کرد. متأثر از همین فرهنگ نادرست تعاونیهای اعتبار مثل قارچ سبز شدند و در تمام خیابانها و کوچهها دیده شدند و با خرید بهترین ملکهای شهر شعب مختلفی در گوشه گوشه شهر ایجاد کردند اما متأسفانه پایان خوبی در انتظار آنها نبود.