چرا حاضریم برای یک تکه سنگ 250 هزار تومان پرداخت کنیم؟
مردم بیشتر تمایل دارند به سمت خرافه حرکت کنند چون در این صورت این ذهنیت به وجود میآید که دعا یا سحر و جادو قرار است کار اصلی را انجام دهد و فرد مسئولیت کمتری در قبال آن احساس میکند. بنابراین درجامعهی ما که افراد تمایل به اقدامات سادهتر با مسئولیت کمتری دارند به این سمت حرکت میکنند.
در مقالهای با عنوان «بررسی میزان گرایش به خرافات در بین شهروندان تهرانی »به نویسندگی «علی فروغی » و «رضا عسگری مقدم» که در سال ۸۸ منتشر شد، گفته شده افرادی که نحوه ارتباط و نزدیکی بیشتری با نوگرایی، خردگرایی، علمورزی و تحصیلات بالاتر، مدت اقامت بیشتر در تهران، تولد در شهرهای بزرگتر، مشاغل امروزیتر، و به طورکلی درگیری بیشتری با شرایط مدرن اجتماعی دارند، تمایل کمتری به عقاید خرافی پیدا میکنند. این در حالی است بیش از نیمی از مردم به این موارد باور عملی دارند و آمار به دست آمده نشان میدهد در مواردی همچون صبر کردن پس از عطسه یا تأثیر شکستن تخممرغ برای رفع چشمزخم، بالای ۹۰ درصد باورمندان به رفتارهای خرافی معتقد بودند که رفتارهایشان در عمل سودمند بوده است. همچنین حدود ۱۰ درصد مردم به فالگیرها، جنگیران، کفبینان و مانند آنها مراجعه داشتند. در این میان، بیشترین مراجعان را فالگیرها با بیش از ۱۷درصد مردم داشتند. در همه موارد نامبرده شده نیز رضایت مراجعهکنندگان بیش از ۵۰ درصد و مثلا در مورد جادوگران بالای ۸۰ درصد بود. چنین رضایتی، از پزشکان، معلمان، تعمیرکاران و دیگر اصناف هم وجود ندارد و نباید هم وجود داشته باشد زیرا میزان ایمان به خرافات و پذیرش رازآلودگی آن، پیشاپیش فالگیرها و جادوگران و دیگران را پیروز میدان کرده است.
آمارها نشان میدهد گروههایی از مردم که تقدیرگراتر بودند به شدت خرافاتیتر هستند و از طرف دیگر میان افراطیگری و خرافهگرایی نیز ارتباط معنادار و مستقیمی دیده میشود. افزون بر اینها، مشاهده میشود که سطح اقتصادی، تحصیلات و نوگرایی بالاتر، گرایش به خرافات را کاهش میدهد.
تاریخ دقیقی برای آغاز دعانویسی، جادوگری و طلسم و در مجموع کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا و ریمیا که به «خمسه محتجبه» یا «علوم خفیه» معروفاند وجود ندارد. آنچنان که تاریخ پایان آن نیز مشخص نیست. در این میان به منظور دستیابی به وضعیت فعلی این مقولات تصمیم گرفتم تا به یکی از مراکز معروف این حوزه که در حوالی محله کوشش مشهد قرار دارد، سری بزنم. به عنوان مشتری به این مکان رفتم.
سکانس اول
حوالی یازده صبح یک روز بارانی به محل رسیدم. سر در ورودی منزل نوساز کولر آبی و متنی به عربی خودنمایی میکرد. با فشردن زنگ منزل و گفتن نام خود، درِ خانه برای ورود به راهروی منزل باز شد. با عبور از راهرو و رسیدن به فضایی بازتر پس از گفتن نام و پرداخت هزینه شصت هزار تومانی با نشستن در صف انتظار فضا را برای گفتوگو با دیگر مشتریان غنیمت شمردم. خانمی مسن و عینکی در سمت راست و خانمی جوانتر در سمت چپم نشسته بودند. گفتوگو را با این پرسش که چندمین بار است مراجعه میکنند، آغاز کردم. خانم مسنتر گفت: «حداقل دهمین دفعه است که مراجعه میکنم و هردفعه به مقصودم رسیدم. این دفعه هدفی ندارم جز باز کردن بخت دخترم!» خانم جوانتر اشاره کرد: «همسایهها تا الان چند باری از فرد دعانویس شکایت کردهاند اما اگر تا الان دستگیر نشده احتمالا به این دلیل است که کارش خوب بوده است.» خانم دیگری هم به جمع ما اضافه شد. او گفت: «اصالت این دعانویس عربستانی است و پسرش هم در همین کار است. اتفاقا پسرش هم در همین منزل مینشیند و افراد را میبیند اما کارهای به مراتب سنگینتر انجام میدهد». او ادامه داد: «یک بار شاهد بودم که از فردی دو میلیون تومان دریافت کرد و مشکلش را حل کرد. خیلی از مشتریها معتقدند دست پسرش سبکتر است و جوانان بیشتر به او مراجعه میکنند».
صدای تلویزیون منزل به صورت مبهم از داخل اتاق انتظار به گوش میرسید. تعداد افراد حاضر به شش نفر میرسید که وقت اذان سه نفر آنها در همان محل مشغول نماز خواندن شدند. خانم جوانی که تازه به جمع ما اضافه شده بود از شلوغی منزل در روزهای دیگر به شکلی که صف از جلوی در آغاز میشد، گفت. در حالی که هچنان صدای تلویزیون میآمد منشی با کوبیدن دری چوبی در گوشه اتاق انتظار حضور مراجعهکنندگان را به اطلاع دعانویس رساند.
چون وقت قبلی گرفته بوم سرانجام داخل اتاق رفتم. در فضایی کاملا روشن ترکیبی از بوی عود و اسپند به مشام میرسید. در داخل اتاق میز کوچکی وجود داشت که برای نشستن روی زمین تعبیه شده بود و در کنار آن نیز انواع سنگها و وسایل برقی مخصوص حکاکی دیده میشد. صدای تلویزیون قطع شد و با صلواتِ افراد حاضر در راهرو، دعانویس وارد اتاق شد. دعانویس با قدی متوسط و موی نیمه سفید و ریش کوتاه و پشت میز بر روی زمین نشست. من هم کنار میز نشسته بودم. پرسید: «برای چه کاری آمدی؟». پاسخ دادم: «بیکارم و جویای کار». نام خودم و مادرم را پرسید. پس از پاسخ من اعدادی را بر روی کاغذ کنار اسمم نوشت.گفت: «حس ششم قویای داری و باید سعی کنی انرژی منفی دیگران را جذب نکنی.» دوازده دعای سفیدرنگ و 9 دعای صورتی رنگ و قطعهای کاغذ که با زبان عربی نوشته شده بود روی میز نزدیکم گذاشت. نام مستعاری که از خودم و مادرم گفته بودم در آن میان دیده میشد. دستورالعمل این بود که دعای سفیدرنگ را با آب قند مخلوط کرده و هر روز درب منزل بریزم. دعای صورتی رنگ را با یک نخ لباس سوزانده و دودش را در خانه پخش کنم و دعای سوم را در آب و گلاب مخلوط کنم و چهل روز صبح بر روی صورتم بریزم که این موارد به ترتیب به منظور از بین بردن سحر و جادو و رفع سنگینی و گشایش کار بود.
در پایان گفت که باید پس از یک هفته مجددا مراجعه و سنگی که قیمت آن دویست و پنجاه هزار تومان است را خریداری کنم. ضمنا تاکید کرد گشایش اصلی در آن سنگ است.
توسل به خرافه
درباره آنچه دیده بودم با مدیرگروه علوم اجتماعی دانشگاه فردوسی مشهد صحبت کردم و او درباره پیشینه این جریان گفت: قدمت خرافه به معنی پیگیری جادو و اموری از این قبیل بسیار طولانی است. در واقع از زمانی که جوامع بشری شکل گرفته جادو و جادوگرها وجود داشتند که این بحث به هیچ عنوان فقط به کشور ایران بر نمیگردد بلکه در جوامع و فرهنگهای مختلف در شرق و غرب وجود داشته و دارد.
احمدرضا اصغرپور افزود: افراد معمولا زمانی که نمیتوانند جواب پرسشهای خود را پیدا کنند سراغ اموری مثل خرافه میروند. مثلا وقتی اتومبیل شخصی یک نفر را سرقت میکنند در اولین مرحله به پلیس مراجعه میکند. بعد از آن اگر پلیس اتومبیل او را پیدا نکرد آن شخص به جادو و دعا نویس متوسل خواهد شد. بنابراین بازار خرافهگرایی وابسته است به نیازهای ضروری و گرفتاریهایی که به شکل عادی نمیشود به آنها پاسخ داد.
وی ادامه داد: زمانی که از این قبیل نیازها زیاد باشد مراجعه به خرافه هم افزایش خواهد یافت ولی در جوامع امروزی مراجعه به این افراد هم کاهش یافته است چرا که علم به بسیاری از پرسشهای بشری پاسخ داده است. البته ممکن است از جنبههای دیگری نیز بازار خرافه گستردهتر شود. مثلا زیاد شدن بحرانهای عاطفی که پیش از این نسبت به جوامع پیشرفته کمتر بوده است. در این موارد گاهی به مشاور مراجعه میکنند و افراد دیگر هم که دنبال جواب سریعتر هستند به خرافه روی میآورند.
اصغرپور درباره ریشههای خرافات همچنین عنوان کرد: این موضوع خیلی نمیتواند به گرفتاریهای اقتصادی مردم وابسته باشد. اگر به مشتریان این افراد مراجعه کنیم متوجه میشویم که افراد کمی به دلیل گرفتاریهای مالی مراجعه میکنند، خیلی از مراجعان بیشتر به دلیل مشکلات عاطفی و زناشویی به خرافات روی میآورند.
کلاف در همِ مشکلات
یک دکتر روانشناس بالینی درباره علت استقبال مردم از خرافه در شرایط نابسامان اقتصادی میگوید: ما در علم روانشناسی دو دسته مسائل داریم. یک دسته مسائل علمپذیر و دستهی دیگر علمگریز هستند که مسئلهی خرافه در دستهی دوم قرار میگیرد. از نظر روانشناسی زمانی که فرد در مشکلات احساس ناتوانی داشته باشد و این ذهنیت را به خود القاء کند که خود به تنهایی قدرت کنترل زندگی و احساسات درونی خود را ندارد به این سمت و سو کشیده میشود. در این وضع قدرت دیگری مثل شانس و بخت و اقبال یا طلسم و جادو از بیرون میتواند زندگی فرد را کنترل کند و فرد این را میپذیرد.
مصطفی مروارید با اشاره به اینکه به طور کلی دو عامل مهم فقر و کمبود علم وآگاهی مردم در جامعه موجب تمایل مردم به این سمت میشود، گفت: از سه روش میتوان خرافهگرایی را کاهش داد؛ اولین مورد این است که ما باید جامعه را به این سمت سوق دهیم که مردم سادهپذیر نباشند. به این منظورکه مردم هیچ چیز را بدون تامل قبول نکنند؛ دوم اینکه مردم باید به همه چیز شک داشته باشند و بدانند که هیچ چیز نمیتواند مطلق باشد. در واقع، باید قبل از اینکه در ذهن خود چیزی را تثبیت کنند، درباره آن پرسوجو و تحقیق کنند. آخرین راه حل ساده نیاندیشی است. مردم باید به سمت علم وآگاهی پیش بروند تا بتوانیم گرایش جامعه به خرافه را مهار کنیم.
وی در خصوص آثار مخرب این خرافهگرایی بر جامعه و مردم اظهار کرد: بحث خرافهگرایی چون تابعی از منطق و عقلانیت نیست نمیتواند مبنای نظم اجتماعی باشد. کسانی که بیش از حد معمول درگیر این امور میشوند از نظم عادی زندگی خارج شده و ممکن است به خودشان یا دیگران آسیب بزنند چون این افراد تدبیر عقلانی خودشان را کنار گذاشتند و تابع راهنماییهایی شدهاند که فقط همان کسی که چنین دستوراتی داده است، منطق آن را میداند.
خرافه، افیون یا راهحل؟
مروارید در پاسخ به اینکه مردم به خرافه به چشم راه حل نگاه میکنند یا افیون، گفت: مردم در ابتدا به خرافه به چشم راهحل نگاه میکردند سپس به سمت افیون حرکت کردند. به طور مثال ما در جامعه از ضرب المثل «هر چه سنگ است مال پای لنگ است» استفاده میکنیم که این خودش باعث تلقین امواج منفی به افراد میشود؛ به طوری که فرد این ذهنیت را پیدا میکند که هر کاری که انجام میدهد به نتیجه نخواهد نرسید. بنابراین، بحث تلقین به وجود میآید و سپس تبدیل به افیون میشود.
وی درباره تمایل بیشتر مردم برای هزینه کردن خرافه تا مشاورههای روانشناسی، اظهار کرد: در روانشناسی شخص باید در دو مورد کنترل داشته باشد. کنترل بر احساسات درونی خود و کنترل بر محیط اطراف. این دو کنترل در روانشناسی هرگز آسان نیست. به طوری که برای افراد مسئولیت زیادی در بر دارد. بنابراین مردم بیشتر تمایل دارند به سمت خرافه حرکت کنند چون در این صورت این ذهنیت به وجود میآید که دعا یا سحر و جادو قرار است کار اصلی را انجام دهد و فرد مسئولیت کمتری در قبال آن احساس میکند. بنابراین درجامعهی ما که افراد تمایل به اقدامات سادهتر با مسئولیت کمتری دارند به این سمت حرکت میکنند.
سهم علم چه میشود؟
خرافات نگرش يا رفتاري است بر اساس ترس، تهديد و عوامل ناشناختهاي که در ذهن انسان میگذرد تا بر اساس نگرش خود از اتفاقات ناخوشايند جلوگيري کند. اين رفتار بر مبناي کنش منطقي و روابط علت و معلولي نيست. گسترش سطح سواد و فرهنگ عمومي جامعه منجر به کاهش اعتقاد خرافي ميشود، اما بايد اعتراف کرد حتي انسانهاي مدرن نيز نميتوانند به طور کامل خرافات را رد کنند. در این گزارش ریشهها و آثار مخرب خرافات با دو رویکرد جامعه شناسی و روانشناسی مورد بررسی قرار گرفت که در هر بعد علتهای متفاوتی ریشهیابی شد. در بُعد جامعه شناسی بازار خرافهگرایی وابسته است به نیازهای ضروری و گرفتاریهایی که به شکل عادی نمیشود به آنها پاسخ داد. از سوی دیگر، روانشناسان دو عامل مهم فقر و کمبود علم وآگاهی مردم در جامعه را ریشه در استقبال مردم به این جریان میداند.
با این حال آیا میتوان با وجود مشکلات اقتصادی موجود و افزایش سطح دانش و آگاهی و معرفت مردم امید به کاهش گرایش جامعه به جریان خرافه داشت؟ این پرسشی است که باید هر یک از ما از خودمان بپرسیم.