میدان و دیپلماسی

اسلام ذوالقدرپور در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: شکاف میان میدان و دیپلماسی در سیاستگذاری خارجی که روندی اجتناب ناپذیر است را نباید با جنگ و نبرد بین میدان و دیپلماسی اشتباه گرفت، زیرا سیاستگذاری خارجی دارای بازیگران و ابزارهای مختلفی است که دو بازیگر مهم آن‌را می‌توان قدرت نظامی (میدان) و قدرت ستادی (دیپلماسی) دانست.

 به گزارش دیپلماسی ایرانی سیاستگذاری عمومی که همواره با کوتاه‌ترین تعریف آن یعنی “دولت در عمل” معرفی می‌شود، دارای ماهیتی چند رشته‌ای بوده و تلفیقی از هنر و علم است که خود به دانش سیاستگذاری عمومی تبدیل شده است. دانش سیاستگذاری عمومی بسیار از فراتر از علم سیاستگذاری است، دانش سیاستگذاری که بیشتر در سیاست‌های راهبردی متبلور می‌شود را می‌توان عمق جهان شگفت‌انگیز اداره امور عمومی توسط دولت و موازنه قدرت و حکمرانی در عصر کنونی محسوب کرد که رویکردی آینده‌نگر نیز دارد.

دولت در عمل، مؤلفه‌ای است که دانش سیاستگذاری را از وادی ذهن و بایگانی بروکراسی به میدان عمل و اجرا کشانده و سیاستگذاری واقعی باید در صحنه اجرا خود را نشان داده، مورد ارزیابی و قضاوت قرار گیرد. در چنین فرآیندی است که اختلاف‌نظر میان طراحان سیاست‌ها و مجریان سیاست‌ها نمایان شده و شکاف تاریخی در ستاد و میدان سیاستگذاری عمیق‌تر از گذشته خود را نشان می‌دهد.

در عصر کنونی با وجود ظهور و تسلط فناوری‌های نوین اطلاعاتی و نظامی بسیار پیشرفته، جهان سیاستگذاری همچنان دچار درگیری و شکاف میان حوزه ستاد و میدان است. بحران شکاف میان طراحان و مجریان سیاستگذاری که با نام‌های مختلفی مانند: میز و میدان، ستاد و صف، سیاستگذار و مجری و … نام برده می‌شوند در ایران و بعد از انتشار فایل کذایی مصاحبه دکتر محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران در افکار عمومی به شکاف، رقابت و نبرد سنگین میان میدان و دیپلماسی تعبیر شده است.

شکاف میان میدان و دیپلماسی در سیاستگذاری خارجی که روندی اجتناب ناپذیر است را نباید با جنگ و نبرد بین میدان و دیپلماسی اشتباه گرفت، زیرا سیاستگذاری خارجی دارای بازیگران و ابزارهای مختلفی است که دو بازیگر مهم آن‌را می‌توان قدرت نظامی (میدان) و قدرت ستادی (دیپلماسی) دانست.

ادعاهای دکتر ظریف در فایل مصاحبه تنش‌آفرین ایشان را نباید معادل جنگ و ستیزی خاص میان دو بال  سیاستگذاری خارجی یعنی میز و میدان یا دیپلماسی و میدان قلمداد کرد. دکتر ظریف در این مصاحبه به برخی ضعف‌های ساختاری و مدیریتی در دستگاه دیپلماسی ایران اعتراف کرده و در واقع کارگزاران سیاست خارجی ایران را ناتوان از یک همیاری و همسازی راهبردی نشان داده‌اند.

ضمن تأکید مجدد بر اجتناب‌ناپذیری شکاف و اختلاف‌نظر میان دستگاه دیپلماسی و سایر بازیگران سیاستگذاری خارجی مانند نیروهای نظامی در همه دولت‌های مدرن و پسامدرنیته در عصر کنونی به‌خصوص در سیاستگذاری خارجی ایران به عنوان یک قدرت بزرگ منطقه‌ای، برخی مؤلفه‌های سازگاری و شکاف میان “میز و میدان” در سیاستگذاری خارجی ایران را مورد بررسی قرار می‌دهیم:

یکم – اصل سیاستگذاری در عمل: سیاستگذاری عمومی فرآیندی است که آن‌را بدون مرحله اجرا، فاقد تعریف سیاستگذاری می‌دانند. فرآیند سیاستگذاری بر اساس همان تعریف کوتاه “دولت در عمل”، بیشتر بر عملی و اجرایی بودن سیاست‌ها از سوی ساختار و کارگزاران دولتی تأکید دارد.

سیاستگذاری خارجی به عنوان یکی از ابعاد مهم سیاستگذاری عمومی در عصر کنونی، مهم‌ترین حوزه نمایش دولت در عمل است، زیرا سیاستگذاری خارجی مختص دولت (حاکمیت) بوده و دولت در سیاستگذاری عمومی با تمام ابزارهای موجود به دنبال نمایش اقتدار خود در نظام بین‌المللی و کسب منافع بیشتر است.

سیاستگذاری خارجی در اغلب کشورهای جهان در شبکه‌ای از ساختارها و کارگزارن ارشد دولت یا حاکمیت طراحی شده و در نهایت به مجریان سیاستگذاری ارائه می شوند. ابزارهای اجرایی سیاستگذاری خارجی بیشتر در دو مجموعه حوزه دیپلماسی و حوزه نظامی – امنیتی قرار دارند. در واقع دستگاه دیپلماسی و ساختار نظامی و امنیتی به عنوان ابزارهای سیاستگذاری یا ابزارهای حاکمیت وظیفه دارند تا نیات و اهداف سیاستگذار یا حکمرانی را محقق کنند.

سیاستگذاری خارجی بدون رعایت اصل “دولت در عمل” فاقد کارایی و اثربخشی برای نمایش قدرت در نظام جهانی خواهد بود. در چنین شرایطی است که حضور و فعالیت همزمان نیروی دیپلماسی و نیروی میدان (نظامی و امنیتی) در سیاستگذاری خارجی ضروری می‌شود تا سیاست خارجی و روابط بین‌المللی یک دولت بتواند ضمن حفظ منافع کنونی، به افزایش منافع راهبردی نیز دست یابد.

در عصر کنونی نیز اثبات برخی مؤلفه‌های نظریه واقع‌گرایی در روابط بین‌المللی را شاهد هستیم که مهم‌ترین آنها، برتری نقش میدان بر دیپلماسی در سیاستگذاری خارجی است. نیروی میدان بسیار فراتر از سایر منابع قدرت همچنان ایفای نقش کرده و حتی آنها به‌خصوص دیپلماسی را مورد حمایت خود قرار می‌دهد. این روابط و ضرورت تعامل میدان و دیپلماسی با جلوه‌هایی از برتری میدان را “هانس جی مورگنتا” چنین بیان می‌کند: «آنچه به عوامل جغرافیا، منابع طبیعی و توان صنعتی از نظر قدرت ملی اهمیت واقعی می‌بخشد، آمادگی نظامی است. آمادگی نظامی مستلزم وجود تأسیسات نظامی است که قادر به حمایت از سیاست‌های خارجی مورد نظر باشد.»1

در فرآیند اجرای سیاستگذاری خارجی به‌خصوص در آسیای جنوب غربی، نقش اصلی و برتر اجرای سیاستگذاری بر عهده نیروی میدان است تا همواره ضمن حفظ اقتدار نظامی، دیپلماسی را نیز به تحولات وارد سازد از آن پشتیبانی کند تا بتواند رقیبان و دشمنان خود را به پذیرش قواعد میز مذاکره مجبور کند.

دوم – هنر دیپلماسی در میدان: یکی از جلوه‌های سیاستگذاری خارجی به نمایش هنر سیاستگذاران و مجریان سیاست‌ها در میدان یا همان تحولات نظامی و امنیتی برمی‌گردد که در عصر کنونی به امری روزمره تبدیل شده، زیرا تحولات، تنش‌ها و منازعات نظامی و امنیتی به شدت فراگیر شده و دیپلماسی نیز نیازمند میزانی از قدرت و بازی میدان است.

دیپلماسی و کیفیت آن یکی از مؤلفه‌های اصلی در سیاستگذاری خارجی عصر کنونی است که نقش مهمی در قدرت ملی داشته و مأموریت اصلی آن نیز حفظ و افزایش منافع ملی یک کشور در صحنه جهانی است. “هانس جی مورگنتا” در اهمیت نقش و جایگاه دیپلماسی می‌گوید: «مهم‌ترین عامل قدرت ملی، کیفیت دیپلماسی است. هر چند که عاملی بی‌ثبات است. کیفیت دیپلماسی یک دولت، همه آن عوامل متعدد را به صورت مجموعه‌ای منسجم ترکیب می‌کند، به آنها جهت و وزن می‌دهد و با دمیدن روح قدرت بالفعل در آنها، امکانات بالقوه و خفته آنها را بیدار می‌کند. دیپلماسی هنر مرتبط ساختن عناصر قدرت ملی به مؤثرترین شکل با آن گروه از ویژگی‌های شرایط بین‌المللی است که مستقیماً به منافع ملی مربوط می‌شوند.»2

در یک سیاستگذاری خارجی سامانمند است که دیپلماسی نه‌تنها به کمک نیروی نظامی و امنیتی در میدان حاضر می‌شود، بلکه هنر بازی در میدان را نمایش می دهد و دیپلماسی به بخشی از میدان تبدیل می شود و تحقق اهداف سیاستگذاری خارجی را افزایش می‌دهد. در عصر کنونی اغلب ساختارها و کارگزاران دیپلماسی قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای و جهانی به بخشی از نیروی میدان به‌خصوص بخش هنرمند میدان در تحولات و رویدادهای نظامی، امنیتی و حتی جنگ‌های کنونی تبدیل شده‌اند.

در سیاستگذاری خارجی توانمند و اثربخش، قرار نیست که دو ساختار میدان و دیپلماسی به همکاران یا غلامان گوش و چشم بسته یکدیگر تبدیل شوند، زیرا چینین شرایطی به ناکارآمدی و شکست سیاستگذاری منجر می‌شود. دوستی و همکاری یک سویه و مطلق‌گرا در روابط میدان و دیپلماسی سبب کاهش تفکر و اندیشه توانمند می‌شود، همان‌گونه که “ایروینگ جانیس” می‌گوید: «هر چه روحیه دوستی و همرنگی در میان اعضای یک گروه سیاستگذار بیشتر باشد، خطر این‌که فکر گروهی جانشین اندیشه انتقادی مستقل شود، بیشتر است.»3

بنابراین دیپلماسی نه تنها می‌تواند به میدان کمک کند، بلکه می‌تواند هنر خود را در میدان نیز نمایش دهد و به بخشی از میدان در تحقق سیاستگذاری خارجی نیز تبدیل شود. اختلاف‌نظر و شاید رویکرد انتقادی نیروی دیپلماسی نسبت به نیروی میدان (نیروی قدس سپاه پاسداران در ایران) را باید امری عادی و اجتناب‌ناپذیر دانست که می‌تواند به شکوفایی هر دو حوزه به‌خصوص دیپلماسی منجر شود. نباید فراموش کرد که دیپلماسی ایران در سیاستگذاری خارجی این کشور نقش ستاد در سیاستگذاری خارجی دارد که باید پوشش دهنده و پشتیبان میدان باشد.

در تعریف ستاد سیاستگذاری خارجی ایران که همان دیپلماسی باشد، می‌توان از تعریف ستاد ارتش در ایالات متحده آمریکا بهره گرفت که چنین تعریف شده است: «این مجموعه یک مجموعه اجرایی نیست، یک مجموعه اداری نیست، عملکرد آن فقط از خلال اعمال اقتدار دیگران است.»4 یعنی عملکرد حوزه دیپلماسی تا حد زیادی به اعمال اقتدار نیروی میدان یا همان نیروی نظامی و توان دفاعی در چالش‌ها و تحولات سیاست خارجی و روابط بین‌المللی ایران معطوف است.

سوم – هنر میدان بر فراز دیپلماسی: آنچه در مصاحبه جنجالی محمدجواد ظریف به عنوان “میدان” از آن نام برده شده، با نام‌ها و عناوین دیگری نیز شناخته می‌شوند ازجمله: صف، نیروی مسلح، ساختار نظامی، امنیتی و … که معرف حوزه نظامی و جنگی سیاستگذاری خارجی است. “میدان” را می‌توان مصداق همان واژه “صف” در سیاستگذاری دفاعی و امنیتی نیز محسوب کرد که «صف همواره خطرناک‌ترین مکان بوده است. اما در عین حال مکانی است که در آن کارکرد اصلی یک سازمان به اجرا در می‌آید.»5

صف یا میدان حوزه‌ای از سیاستگذاری خارجی است که تنها می‌تواند مجری سیاستگذاری خارجی باشد که البته بالاترین همپوشانی و همسویی با سیاستگذاری دفاعی و امنیتی را نیز دارد. همپوشانی و هسویی کارکرد اجرایی میدان یا صف در سیاستگذاری خارجی به نحوی است که برخی از آن به عنوان سلطه یا برتری میدان بر دیپلماسی در سیاستگذاری خارجی نام می‌برند. در حالی که نیروی میدان یا صف حتی در سیاستگذاری دفاعی و امنیتی نیز تا حد زیادی مجری سیاستگذاری‌های خارج از ساختار نظامی و امنیتی است.

اما آنچه دخالت یا سلطه نیروی میدان بر ستاد یا دیپلماسی نشان داده می‌شود، جلوه‌ای از هنر و ظرفیت بالای میدان و فرماندهان خاص میدان برای نمایش اقتدار خود در سیاستگذاری خارجی است که هنرمندی فرمانده میدان سبب می‌شود تا پرده‌ای نفوذ ناپذیر بر سیاستگذاری خارجی کشیده شده، فعالیت و اقدامات حوزه دیپلماسی نیز تحت پوشش استتار فعالیت میدان قرار بگیرد و حساسیت‌های دیپلماسی کاهش یابد.

واقعیت آن است که از دیدگاه تاریخی نیز نیروی میدان همیشه به عنوان مؤلفه اصلی، نماد اقتدار و همبستگی داخلی و بین‌المللی مورد احترام بیشتری نسبت به سایر کارگزاران سیاستگذاری خارجی بوده و بلکه مؤلفه‌ای اصلی حتی در روابط بین‌المللی نیز قلمداد شده است. نیروی میدان و نیروی دیپلماسی نمادهایی همسو و همپوشان از اقتدار یک کشور در تعامل با سایر بازیگران هستند آن‌گونه که مورگنتا می‌گوید: «نمادهای ملی، خصوصاً تا جایی که به نیروهای مسلح و  روابط با سایر ملت‌ها مربوط می‌شوند، ابزار احساس یگانگی فرد با قدرت ملت هستند.»6 البته نیرو و اقتدار نظامی همواره از توان تحریک احساسات بیشتر در میان افکار عمومی و جلب نظر و اعتماد شهروندان برخوردار بوده است.

در شرایط دو دهه اخیر آسیای جنوب غربی به‌خصوص از زمان حوادث 11 سپتامبر 2001 و سپس حمله ایالات متحده به افغانستان در 2001 و حمله به عراق در 2003 ، سیاستگذاری خارجی ایران رویکردی فرادیپلماسی به خود گرفته و نقش نیروی میدان در اجرای سیاستگذاری خارجی ایران به شدت افزایش یافته است. سرانجام با آغاز تحولات بهار عربی در 2011 و ظهور موجی انفجاری از تروریسم در منطقه به‌خصوص در کشورهای همسایه ایران و مرزهای ایران بود که نیروی میدان به مجری اصلی سیاستگذاری خارجی ایران تبدیل شد و جلوه‌ای جهانی یافت. سیاستگذاری خارجی ایران که بر حفظ، تثبیت و افزایش اقتدار و منافع راهبردی ایران در آسیای جنوب غربی و شمال آفریقا استوار بود با چالش‌هایی اساسی مواجه شد که افزایش حضور و فعالیت نیروی میدان را اجتناب‌ناپذیر ساخت و نقش میدان را در سیاستگذاری خارجی به شدت افزایش داد و مسلط کرد.

هنر میدان و فرمانده خاص میدان یعنی سرلشکر قاسم سلیمانی به عنوان یک کارگزار اصلی سیاستگذاری خارجی ایران چنان برجسته شده بود که نه‌تنها پوشش دهنده، حافظ و استتار کننده فعالیت ساختار دیپلماسی و رهبر دستگاه دیپلماسی بود، بلکه به مرور زمان ضمن پوشش ضعف‌های دیپلماسی، به نیروی مسلط سیاستگذاری خارجی نیز تبدیل شد.

چهارم – عدم توازن ساختار دیپلماسی و میدان: بخشی از اختلاف‌نظر اجتناب‌ناپذیر میان دیپلماسی و میدان (قدرت نرم با قدرت سخت – ستاد با صف و …) که منجر به برتری میدان شده است را باید به ضعف یا محدود بودن ساختار دیپلماسی در ایران معطوف کرد. برتری عملیاتی میدان بر دیپلماسی در ایران را می‌توان مؤلفه‌ای از برتری ساختاری و توان لجستیکی میدان بر دیپلماسی دانست که دارای حجم گسترده‌ای از تأسیسات، تجهیزان، نفرات و… است، در حالی که ساختار دیپلماسی ایران به شدت محدود است و البته دچار نوعی تنش سیاست‌زدگی داخلی نیز هست.

قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای و جهانی دارای ساختار دیپلماسی بسیار گسترده و منسجمی هستند که همواره پشتیبان نیروی میدان آنهاست و یکی از اصول موفقیت سیاستگذاری خارجی آنها همین توان بالای ساختاری دیپلماسی آنان است. تعداد فراوان کارکنان و کارمندان دستگاه دیپلماسی به همراه سطح بالای توانایی هنر و علم کارکنان و مدیران دیپلماسی در قدرت‌های بزرگ است که همواره در منازعات و چالش‌های بین‌المللی به کمک نیروی میدان‌شان می‌آیند.

اما در ایران یک ضعف عمده و بزرگ در ساختار دیپلماسی وجود دارد که ناشی از محدودیت نیروی انسانی و رویکرد غیرنخبه‌گرا در این ساختار است. تعداد اندک نیروهای وزارت امور خارجه به همراه برخی ضعف‌های علمی و نداشتن هنر دیپلماسی نزد اغلب نیروهای آن، کیفیت دیپلماسی ایران را به شدت کاهش داده و توازن میان دیپلماسی و میدان را به سود میدان به هم ریخته است.

*

سیاستگذاری خارجی دارای ابزارها و اهرم‌های اجرایی است که دو نیروی دیپلماسی و نیروی نظامی از مهم‌ترین آنها هستند. نیروهای میدان و دیپلماسی که مانند دو بال سیاستگذاری خارجی هستند، نیاز به یک توازن سامانمند دارند تا بتوانند با برقراری هماهنگی و همسویی کامل، اهداف سیاست خارجی را محقق کنند. اما همچنان شاهد برتری میدانی نیروی میدان بر دیپلماسی در عصر کنونی هستیم.

برتری میدان بر دیپلماسی را می‌توان مؤلفه‌ای انکارناپذیر از سیاستگذاری خارجی دانست که با اختلاف‌نظر و شکاف میان این دو اهرم سیاستگذاری خارجی نمایان می‌شود. در سیاستگذاری خارجی ایران نیز نشانه‌های بسیاری از اختلاف‌نظر میان نیروی دیپلماسی با نیروی میدان قابل مشاهده است که جلوه‌های برتری میدان بر دیپلماسی را نمایان می‌سازد.

سیاستگذاری خارجی عصر کنونی از مسیر برتری میدان در معادلات و مناسبات قدرت جهانی عبور کرده اند و ایران نیز در همین فرآیند قرار دارد. بنابراین برتری میدان یا همان نیروی قدس سپاه پاسداران و فرمانده میدان یعنی سرلشکر قاسم سیلمانی بر نیروی دیپلماسی و فرمانده آن یعنی دکتر محمدجواد ظریف را می‌توان یک واقعیت انکارناپذیر از سیاستگذاری 8 سال اخیر ایران محسوب کرد.

برای برقراری توازن میان دیپلماسی و میدان که نقش دیپلماسی را برجسته‌تر کند، ضرورت اصلاح، بهبود و تقویت ساختار و تشکیلات دستگاه دیپلماسی ایران با افزایش توان و آمادگی دیپلماسی کشور باید در دستورکار حاکمیت قرار گیرد تا اختلاف‌نظر و شکاف موجود در سیاستگذاری خارجی ایران کاهش یابد.

 

دیدگاهتان را بنویسید