دیدگاه های متعارض در عرصه سیاست خارجی
شکست ترامپ در انتخابات میتواند شکست سیاستهای او، به ویژه سیاست فشار حداکثری بر ایران، تلقی شود. ترامپ با خروج از برجام و اعمال تحریمهای بیسابقه و کمرشکن تلاش کرد تا ایران را به پذیرش شروطی تحقیرآمیز وادار نماید. در برابر این سیاست ظالمانه و غیرعادلانه، نظام جمهوری اسلامی ایران به درستی تصمیم گرفت مقاومت نموده و تسلیم نشود. اکنون با خروج ترامپ از کاخ سفید سیاست ضدایرانی او دیگر شانسی برای موفقیت نخواهد داشت و براین اساس شکست ترامپ را میتوان پیروزی مقاومت ایران به شمار آورد. این پیروزی افتخارآمیز البته آسان به دست نیامده است.ایران در طول چهار سال ریاست جمهوری ترامپ و تحریمهای حداکثری او، شرایط بسیار سخت و دردناکی را تحمل نمود. این تحریمها همه راهها را بر اقتصاد ایران بست و هدف آن خفه کردن کامل اقتصاد کشور و درمانده کردن دولت و شکستن مقاومت و تحمل مردم بود. سقوط ارزش پول ملی، کاهش تاریخی و بیسابقه صادرات نفت، دشواری قابل توجه در عرصه تبادلات مالی، رشد منفی اقتصادی، پایین آمدن سطح رفاه اجتماعی شهروندان، تورم افشار گسیخته و چندین مورد دیگر از جمله اثرات منفی بودند که با صراحت دولت ایران آنها را به سیاستهای ترامپ و استراتژی فشار حداکثری او ارجاع داد.اما همزمان با فشارهای آمریکا که روحانی نیز از آن به عنوان مرکز ثقل مشکلات کشور یاد کرد و مردم را به نفرین کردن کاخ سفید دعوت کرد، در سطح داخلی نیز خودتحریمی در قالب مخالفت با رعایت الزامات درخواست شده از سوی گروه اقدام مالی (FATF) بیش از پیش بر دشواریهای کشور افزود و وضعیت در دو سال اخیر به سمتی پیش رفت که حتی امکان تبادلات مالی برای ایران با برخی کشورهای نزدیک مثل عراق و چین نیز با دردسرهای عظیمی مواجه شد.
چرخش به شرق و مدارا با غرب
یکی از تحولات مهم در عصر ترامپ که میتوان از آن به عنوان نوعی«توفیق اجباری» یاد کرد، توجه بیشتر و نزدیکی فزاینده ایران به چین بود وشاهد بودیم که تهران و پکن در مسیر امضای سند همکاری 25 ساله مذاکرات مثبتی را انجام دادند.امروز، پس از چهار سال پربحران برای ایران که عملا تحت فشارهای آمریکا مسیر تجارت و همکاری با غرب مسدود شدند، نتایج انتخابات آمریکا فضایی جدید را برای بازیگری و نقشآفرینی تهران ایجاد کرده است. اکنون پرسش این است که پس از پیروزی جو بایدن در انتخابات و ورود او به کاخ سفید، چه فرصتها و زمینههایی برای بازیگری تهران در سطح جهانی ایجاد شده است؟در پرداختن به این پرسش باید این نکته را در نظر گرفت که متعاقب پیروزی بایدن در انتخابات ریاست جمهوری، اکنون دو دیدگاه متعارض در سطح سیاست خارجی قابل طرح هستند. یک دیدگاه بر این اساس است که با توجه به سوابق و پیشینه منفی غربیها در تقابل با جمهوری اسلامی ایران، اعتماد مجدد ایران به کشورهای اروپایی و آمریکا از اساس اقدامی اشتباه است و ایران باید در پی همکاری و سرمایهگذاری در حوزه شرق آسیا و قاره آفریقا باشد. بر مبنای این دیدگاه اکنون با تجریه دوران تلخ چهار ساله فشار حداکثری ترامپ و مدیریت کشور با اقتصاد غیرنفتی، زمان آن است که به سوی عصر نزدیکی به شرق و دوری گزینی فزآینده از غرب در عرصه سیاست خارجی حرکت کنیم. درکنار این دیدگاه، رویکرد دومی نیز قابل طرح است که همچنان منافع مالی کشور را در همکاری و نزدیکی به کشورهای غربی مورد ارزیابی قرار میدهد. آنها معتقدند که همکاری در پروژه «یک کمربند، یک جاده» یا به اصطلاح نقشه راه ابریشم جدید در مسیر منافع ملی ایران نخواهد بود و بیشتر مورد سوء استفاده پکن از شرایط فعلی تهران است. لذا بر اساس این رویکرد، عادیسازی مناسبات با کشورهای غربی و ورود به تعامل حداکثر با آنها مورد توجه قرار میگیرد. در تحلیل این دو رویکرد میتوان اظهار داشت که اتخاذ راهبرد موازنه منفی یا اصطلاحا نزدیکی یک جانبه به یکی از دو محور کشورهای غربی و شرقی، با منطق نگاه رئالیستی درعصر پسا ترامپ سنخیت ندارد و بر خلاف تصور طرفداران هر دو رویکرد، آسیبها و ضعفهای بنیادینی در نگاه صفر و یکی وجود دارد. مسئله اصلی این است که ایران باید بتواند راهبردی منطقی و درازمدت را در راستای بهرهبرداری از فضای عصر «پسا ترامپی» داشته باشد.
لزوم باز بودن درهای مذاکره
هر چند ارزشهای سیاسی و فرهنگی یک جامعه را میتوان در اتخاذ نوع بازیگری و تصمیمگیری در نظام بینالملل موثر ارزیابی کرد اما بر اساس منطق رئالیستی، فضای نظام بینالملل را نمیتوان درعرصه اخلاق، شعار و هیجان مورد ارزیابی قرار داد. بر اساس منطق ماکیاولیستی، بازیگران لزوما ضد اخلاق رفتار نمیکنند، اما لزوما کنشی ارزشی و اخلاقی نیز مبنای منش آنها قرار نمیگیرد. بر اساس همین منطق نظام بینالملل را میتوان اخلاقگریز و نه اخلاقستیز مورد ارزیابی قرار داد. برای نمونه هیچ بازیگری بر مبنای ملاحظات اخلاقی حاضر نیست که با ایران یک قرارداد امنیتی، اقتصادی یا فرهنگی امضا کند لذا میتوان عرصه سیاست بینالمل را بر مبنای مورد لحاظ قرار دادن منافع و رفع تهدیدات از خود مورد ارزیابی قرار داد. اکنون در فضای سیاسی جدید با خروج ترامپ از کاخ سفید این مسئله پیشروی استراتژیستهای سیاست خارجی کشورمان قرار دارد که در وضعیت جدید مناسبات ایران با آمریکا و اروپا چگونه طرح و تنظیم شود. بر اساس نگاه ارزشمحورانه آمریکا در مقام دشمن به هیچ عنوان قابل تعامل و همکاری نیست لذا میبایست همچنان بر خصومت و دشمنی با این کشور ادامه داد. بر اساس این منطق، تفاوتی میان دونالد ترامپ و جو بایدن وجود ندارد و هر دو برای ایران در یک جایگاه برابر قابل ارزیابی هستند.
البته باید توجه داشت که بر اساس منطق واقعگرایی دوست و دشمن ابدی در سیاست بینالملل وجود ندارد و این بازیگران رقیب هستند که همواره در رقابت با یکدیگر هستند، ضمن اینکه بازیگران رقیب حتی در بدترین وضعیت سیاسی، یعنی در وضعیت درگیری نظامی نیز درهای دیپلماسی و مذاکره را بر روی یکدیگر نمیبندند،. بایدن در دایره سیاستمداران لیبرال و بینالمللگرا قرار دارد که اساس منافع ملی آمریکا را در اجماع عمومی جهانی و نه یکجانبهگرایی واشنگتن در نظام جهانی ارزیابی میکند. همین امر عملا کنشهای آمریکا با بازیگران خارج را متفاوت از دوران ترامپ خواهد کرد. در سطحی دیگر، توجه به این امر ضروری است که بایدن و تیم مشاوران او بارها بر ضرورت بازگشت به برجام و مذاکره با ایران تاکید کردهاند لذا به نظر میرسد اکنون زمان آن فرا رسیده که بستر گفتوگو میان ایران با جهان غرب با تاکید بر برگشت آمریکا به برجامگشوده شود. دیگر نکته قابل توجه اینکه در عصر جدید، برخلاف دوران ترامپ، کشورهای اروپایی نیز به سمت همکاری و همگرایی با آمریکا در عرصه تعامل با تهران گام بر خواهند داشت لذا امیدواری به اینکه سیاستی متفاوت، میان کشورهای اروپایی در قبال پرونده ایران وجود داشته باشد، اساسا غیرمنطقی به نظر میرسد.
موازنه مثبت میان دو قدرت اقتصادی
با توجه به نکات ارائه شده در ارتباط با وضعیت تعامل با آمریکای پساترامپ، میتوان این نتیجه گیری را ارائه کرد که تهران میتواند در دوره با آمریکا بایدن، از راهبرد موازنه مثبت میان پکن و واشنگتن بهره بگیرد. اساسا از نگاه استراتژیستهای سیاست خارجی دولت بایدن، امضای سند همکاری 25 ساله میان ایران و چین به معنای نفوذ و گسترش حضور نظامی، سیاسی و اقتصادی چین در خاورمیانه است. از نگاه سیاست خارجی آمریکا، کشور ایران در مقام بازیگری که از نظر ژئوپلتیکی در منطقه جایگاهی ویژه دارد، نباید در راه ابریشم جدیدِ پکن هضم شود یا به عبارت بهتر به بخشی جداییناپذیر از این طرح تبدیل شود. لذا در چنین شرایطی به نظر میرسد که دولت جدید آمریکا و اروپا بایدتلاش کنند، با بازگشت به برجام امتیازهایی را به تهران بدهند تا از نزدیکی فزاینده تهران به پکن ممانعت به عمل بیاورند. در چنین بستری ضروری است که یخ سالها عدم همکاری گسترده میان ایران با غرب در زمینههای اقتصادی، تجاری و تکنولوژیک آب شود اما این بدین معنا نیست که همکاری با چین مورد غفلت واقع شود. بلکه باید تهران به صورت جدی با تحول در سیاست خارجی، به دنبال ایجاد روابط متوازن با غرب و شرق به خصوص چین باشد تابتواند از منافع همکاری اقتصادی با هر دو طرف به طور کامل بهره مند شود. در واقع، روابط متوازن با آمریکا و چین باعث میشود که ایران چه در میز مذاکره با غرب و چه در گفتوگوها با پکن، طرح و برنامههای خود را با موفقیت بیشتری پیش ببرد. جمهوری اسلامی ایران مدتهاست که با حضور قدرتمند در منطقه و تقویت توانایی نظامی خود به یک قدرت منطقهای بدل شده و حالا وقت آن رسیده است که دیر یا زود به زمین تیمکشی میان چین و آمریکا به عنوان دو اقتصاد بزرگ پا بگذارد و تلاش برای گسترش نفوذ در حوزه اقتصاد را کلید بزند.